داستانی در باره اعتیاد

  0
 12212

ترجمه: حامد رنگین‌کمان
 

اعتیاد درواقع عادتی خارج از کنترل است. اعتیاد به سیگار، کافئین، قرص‌های خواب‌آور، داروهای ضدافسردگی، مسکن‌ها، قمار، رابطۀ جنسی، الکل، غذا، دزدی و دروغگویی از اعتیادهای رایج در دنیای امروزی است. برخی از ما در برابر اعتیادها بسیار ضعیف هستيم یا به‌عبارت دیگر شخصیتي مستعد اعتیاد داریم. با استمرار در ارضای انواع اعتیاد، از نظر فیزیولوژیکی و جسمانی موجب تقویت آن رفتار می‌شویم.
وقتی دائم در پی برآوردن نیازهای ناشی از اعتیاد خود باشیم، خودآگاه و ناخودآگاه عوامل مختلفی وارد زندگی روزمرۀ ما می‌شوند و در اصل از طریق اعتیاد خود، می‌خواهیم مشکلات خودمان را فراموش کنیم.
اینکه چرا برخی از ما بیشتر مستعد اعتیاد هستیم و برخی دیگر کمتر، پرسش پیچیده‌ای است. عوامل ژنتیکی و محیط پیرامون در این مسئله بسیار تأثیرگذارند. در خانوادۀ مادری و پدری من، افراد الکلی وجود داشتند. بنابراین من از نظر محیطی، در معرض خطر اعتیاد بودم. خواه يا ناخواه این مشکل را داشتم. تا هشت سالگی فکر می‌کردم كه زندگیم فرقی با سایرین ندارد. ولی وقتی کار بدی می‌کردم تنبیه بدنی می‌شدم، اوضاع خانه واقعاً نابه‌سامان بود. عصبانیت، ناراحتی و خشونت در محیط خانۀ ما، مسئله‌ای عادی بود. منظورم از محیط نامناسب همین است.
وقتی در سیزده سالگی برای اولین بار الکل نوشیدم، بی‌درنگ احساس شادی کردم. به همه چیز می‌خندیدم و با اینكه از نوشیدن الکل خوشم نمی‌آمد، احساسی که پیدا کرده بودم را دوست داشتم. به این‌ترتیب، هیولایی در من متولد شد.

رفته‌رفته مصرف الکلم بالا رفت. وقتی در 18 سالگی از خانواده‌ام جدا شدم، هر روز مقدار زیادی الکل می‌نوشیدم. زندگی خوب بود. خیلی راحت با افراد دوست می‌شدم و در هر جمعی که مواد مخدر و الکل مصرف  مي شد،حضور داشتم.
به‌مرور من و پدرم برای فرار از مشکلات با هم شروع به نوشیدن الکل کردیم. حالا که آزادتر شده بودم، در محیط کار هم نوشيدن الکل در زمان ناهار به راحتی میسر و خیلی زود تبدیل به عادت شد. همیشه همراهانی برای نوشیدن مشروب بودند. نوشیدن برای جشن گرفتن یک روز خوب، عالی یا حتی مزخرف.

حالا خیلی بیشتر مشروب می‌‌خوردم و فاصلۀ بین نوشیدن‌ها نیز کمتر شده بود. در این مرحله ديگر موضوع خوشگذرانی یا فرار از مشکلات نبود. اعتیاد به الکل بود که به مرور به بخش اصلی زندگی من تبدیل می‌شد. اگر در جایی الکل نبود، به آنجا نمی‌رفتم.

چگونه معتاد می‌شویم؟

همۀ ما به شکلي معتاد می‌شویم. مثل ریختن آب روی شن. حفره‌ای که هیچ گاه پر نمی‌شود، بلکه عمیق و عمیق‌تر می‌شود. یک اعتیاد به آسانی ممکن است به چندین اعتیاد منجر شود. برای نمونه، اعتیاد به الکل مي تواند موجب انتخاب‌هایی شود که هیچ فرد عاقلی حتی به آن‌ها فکر هم نمی‌کند.
به‌نظر می‌رسد افرادی که با هم دوست هستند، عادت‌های بد مشابهی دارند. افراد برای پذيرفته شدن دوست دارند مشترکاتی با دیگران داشته باشند. این موضوع موجب تقویت احساس ما دربارۀ خودمان می‌شود. به همین دلیل ممکن است کسانی را در بیرون از خانه ببینید که در هوای بسیار سرد در حال سیگار کشیدن هستند. در حالی که هیچ آدم عاقلی این کار را نمی‌کند.
در سال 1999 با دبی  در یک رستوران آشنا شدم و سپس با هم ازدواج کردیم. همه چیز در زندگی ما به‌جز اعتیاد من عالی بود. دبی به من اصرار کرد برای حل این مشکل کمک بگیرم. در برنامۀ ترک اعتیاد ای‌ای  شرکت کردم و پس از چند جلسه احساس کردم كه درمان شدم. با احساس از نو متولد شدن و انکار اعتیاد می‌خواستم به همه ثابت کنم که درمان شده‌ام، ولی اشتباه می‌کردم.

در آستانۀ فاجعه

مدت چهارده ماه بود که الکل را ترک کرده بودم ولی دائماً در انتظار زمان نوشیدن بودم. در این مدت از لحاظ احساسی هیچ تلاشی برای درمان نکرده بودم و در آستانۀ رویارویی با فاجعه به سر مي بردم.
بعد از این چهارده ماه من و دبی به کنکان  رفتیم. دبی به اتاق رفت و من رفتم تا یک نوشیدنی برای دبی بگیرم. لحظه‌ای که مدت‌ها منتظرش بودم، فرا رسید. وسوسه شدم و برای خودم الکل گرفتم. دبی دوباره آن آدم سابق را در من دید و وحشت‌زده شد. خوی وحشتناک درونم بیدار شده بود. بعد از آن روز دوازده سال به خوردن الکل ادامه دادم تا به جایی رسیدیم که دبی به من گفت كه دیگر نمی‌تواند ادامه دهد. در آن لحظه بود که قول دادم الکل را ترک کنم و این کار را کردم. این اتفاق به هشت سال پیش برمی‌گردد. شروع کردم به یادگیری خلبانی.  رویای کودکیم که باید به حقیقت می‌پیوست.

درمان اعتیاد کار بسیار دشواری است. نخست باید با تمام وجود بخواهید. دوری از عوامل محرک و زمینه‌ساز (افراد، مکان‌ها و كل موضوعات محرک) بسیار مهم است. به‌عبارت دیگر، انجام کارهای سالم و سازنده برای جایگزینی عادت‌های مخرب و ناسالم. برای غلبه بر اعتیاد باید سرگذشت خود را بپذيريد و به آینده بیاندیشید.
یکی از دوستان صمیمی من پیشنهاد کرد كه یوگا را امتحان کنم. دیده بودم که او با انتخاب زندگی یوگایی از نظر جسمی و عاطفی تغییرات زیادی کرده  بود. سرانجام شش سال پیش پیشنهادش را پذیرفتم و تمرین‌های هفتگی يوگا را آغاز کردم. با تمرین‌های هفتگی مذکور، حالا توانسته‌ام درک عمیق‌تری از چگونگی عملکرد ذهن و بدن داشته باشم.

یوگا چه کمکی به افراد معتاد می‌کند؟

یوگا فرد معتاد را از نظر بیولوژی و روانشناسی درمان می‌کند. یوگا واقعیت جاری درون شما را از نظر جسمی، ذهنی و معنوی می‌رهاند. بدن شما برای شفایافتن طراحی شده است. فقط باید امکان شفایافتن را فراهم کنید. وقتی عبارت یوگا و اعتیاد را در گوگل جستجو کردم، با 539000 صفحه در این زمینه مواجه شدم که بی‌شک موضوع جدیدی نیست.
مسیر هشت‌گانۀ یوگا شامل عوامل بسیاری است که بیانگر رهیدن، آسیب نرساندن، پاکی، روراستی، درون‌نگری، تسلیم نیروی متعالی بودن، استقامت، تمرین بدنی، تمرین تنفسی، ژرف‌اندیشی و آزادی است. یوگا، بودن در لحظۀ حال را به شما خاطرنشان می‌کند. اعتیاد دائماً گذشته را برای شما تکرار می‌کند.
با پیش گرفتن شیوۀ زندگی یوگایی بی‌درنگ احساس بهتری پیدا می‌کنید. درک فرایند آگاهی فزاینده به-تنهایی می‌تواند به ترک اعتیاد و کنترل امیال منجر شود. هنگامی که توجه‌ خود را معطوف مراقبت از بدن، ذهن و روح‌ کنید، دیگر جایی برای مواد و رفتارهای آسیب‌رسان نخواهد بود.
 درمان‌های سنتی انواع اعتیاد بسته به شدت بیماری ممکن است شامل بستری شدن در کمپ‌های ترک اعتیاد و سم‌زدایی، گروه‌درمانی، آموزش و به‌تازگی درمان با یوگا شود. تابستان گذشته یکی از مشتریان من که در حال بازپروری بود، رایانامه‌ای(ايميل) فرستاد و با هیجان از انجام دادن یوگا به شكل بخشی از برنامۀ ترک ‌اعتیاد گفت.

از دست ندهید! مقاله ترک اعتیاد با یوگا

تمرین، تمرین و تمرین

مانند هر مسئلۀ دیگری، برای رسیدن به موفقیت باید تمرین کنید. هیچ درمان دائمی برای اعتیاد وجود ندارد. اعتیاد تا زمان مرگ همراه شماست. ممکن است برای یک هفته یا بیست و پنج سال به‌طور نهفته و غیرفعال باشد. اما اگر یک بار دیگر به سراغش بروید، شدیدتر از همیشه باز خواهد گشت. وسوسه برای افراد مستعد همه جا هست.
تمرین یوگا به شیوه‌های مختلفی به شما کمک می‌کند. تمرین یوگا چه در خانه باشد یا کلاس یوگا، نخست با فراهم آوردن مکانی مطمئن برای دستیابی به آرامش به شما کمک می‌کند تا از چرخۀ اعتیاد خارج شوید. خود من همت و پشتکار انجام تمرین‌های یوگا در خانه را ندارم و همچنین زمان کافی برای رسیدن به نتایج دلخواهم را پيدا نمي كنم. با رفتن به کلاس یوگا با دوستان تازه‌ای آشنا می‌شوید که همگی به یک دلیل، یعنی رسیدن به یک احساس بهتر آنجا هستند. فقط یکی از دوستان الکلیم را می شناسم که یوگا تمرین می‌کند. او نیز 9 ماه پس از من اعتیادش را ترک کرد.
تمرکز و درون‌نگری در ابتدای کلاس یوگا ذهن و بدن را آرام می‌کند. با تنفس آگاهانه از چگونگی احساستان آگاه می‌شوید. فکر و ذهنتان را متمرکز اینجا و زمان حال می‌کنید. با عمیق‌تر شدن تنفس، ظرفیت شش‌ها افزایش می‌یابد. تنفس عمیق‌تر موجب پاکسازی عمیق‌تر مي شود و اکسیژن و هوای تازه باعث سم‌زدایی بدن و هوشیارترشدن ذهن می‌گردد.
من دو بار به سینه‌پهلو دچار شده‌ام و به همین دلیل درست تنفس نمی‌کردم. با تمرین پرانایاما اکنون می‌توانم بیش از یک دقیقه نفسم را نگه دارم.

وضعیت امروز من

بیشتر افراد معتاد مشکلات دیگری چون وضعیت جسمانی ضعیف و عزت نفس پایین دارند. یوگا برای هر سطحی از توانایی بدنی و ذهنی حرفی برای گفتن دارد. هنگامی که شش سال پیش تمرین یوگا را آغاز کردم، درد جسمانی و ذهنی بسیار زیادی داشتم. بسیار مضطرب بودم، اضافه وزن داشتم و خیلی زود عصبی می‌شدم. دو سال بود که الکل را  ترک کرده بودم، ولی شدت آسیب‌هایی که دیده بودم، هنوز زیاد بود.
اکنون بسیار خوشحالم که 17 کیلو وزن کم کرد ه ام، دوستان تازه‌ای دارم و احساس می‌کنم از نظر جسمی و ذهنی سال‌ها جوان‌تر شده‌ام. در روزهایی که یوگا تمرین می‌کنم، نظم و انضباط بیشتر و افکار و اعمال متعادل‌تری دارم.
آموخته‌ام هنگامی که احساس ناراحتی می‌کنم، چگونه آرامشم را حفظ كنم و تنفس کنم. خودم را به خاطر رفتارهای گذشته‌ام بخشیده‌ام. حالا دیگر افرادی را هم که به من آسیب زده بودند، بخشیده‌ام. به هر فردی که دچار بیماری اعتیاد است، یوگا و ژرف‌اندیشی را پیشنهاد می‌کنم. هیچ چیز روی کرۀ زمین مانند یوگا مؤثر نیست.

اشتراک :
دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید
امتیاز:
captcha