فهرست مقالات
3 |
سرمقاله |
4 |
|
6 |
تا اوج پرواز کنيدبا يوگا تا کوههاي هيماليا |
7 |
نقاط طب فشاري دست به جهت بازيابي سلامت |
8 |
با يوگا تا کوههاي هيماليا |
10 |
تمرينات تنفسي براي آبکردن چربي شکم |
12 |
تنفس براي بقا |
15 |
سؤال از شما، پاسخ از ما |
16 |
ذهن برتر |
18 |
يوگا و بهبود کيفيت زندگي |
19 |
اخبار |
20 |
«خداحافظ روزمرگيها» |
21 |
مراقبه در حين ايستادن و راه رفتن |
22 |
درسهايي براي زندگي |
25 |
کشمش آجيل توپي |
26 |
ايگو و سوپر ايگو |
28 |
هفت دليل اساسي براي شروع تمرينات يوگا |
30 |
آنچه از ذهن بايد بدانيم |
34 |
يوگانيدرا |
37 |
يوگا ، مديتيشن ، سکوت و يازده عمل ديگر |
38 |
چگونه با يوگا تيروئيد را درمان کنيم؟ |
41 |
عجيبترين انواع يوگا |
42 |
سامسارا |
44 |
|
46 |
يوگا و آرتريت |
48 |
شش نقطة طب فشاري کاهش وزن |
50 |
ناماسته و مراقبه |
52 |
پنج وضعيت يوگا براي آرامش داشتن در فصل پاييز |
54 |
شانزده درمان خانگي براي ترک سيگار |
56 |
از يوگا تا اوج |
58 |
حضور يوگا در المپيک |
اسراری از هستی (سخن مدیر مسئول)
سید عبدالحمید موحدی نائینی
اگر الآن کسی به ما بگوید همهروزه یا هفتهای یا ماهی یکبار مقداری صدقه پرداخت کن، ممکن است تعجب کنیم؛ چراکه درونمان پیام میدهد که باوجود هزینههای زیاد زندگی، پولی دیگر برایم باقی نمیماند که بخواهم صدقه بدهم.
یا مثلاً به ما بگویند مقداری از وقتمان را صرف انجام کاری خیر نماییم، به کسانی که نیازمند هستند کمک کنیم و هیچگونه چشمداشتی هم نداشته باشیم.
یا بگویند بخشی از زمان و وقت روزانۀ خود را برای خواندن کتابهای دینی و انجام شعائر مذهبی صرف نماییم، مسائلی که از کودکی با آنها آشنا شدهایم و جزو وظیفهمان است یا دهها عمل و رفتار دیگر که شاید طی سالیان دراز میبایست انجام داده باشیم و انجام ندادهایم یا بالعکس رفتارهایی که بایست انجام نمیدادیم و انجام دادهایم، چه عکسالعملی نشان میدهیم؟
در مورد صدقه دادن بعضاً ممکن است این توجیه را بیاوریم که چون هزینههای زندگی بالاست، امکان پرداخت صدقه را ندارم و یا زمانی که قرار است وقتی بگذاریم و انرژی صرف کنیم و عملی بدون چشمداشت انجام دهیم، درونمان به ما میگوید منی که وقت ندارم کارهای خودم را انجام دهم، چگونه میتوانم برای دیگری وقتی صرف کنم و کاری انجام دهم، آنهم بدون چشمداشت و یا زمانی که صحبت انجام فرایض دینی میشود، درون ندا میدهد من که رابطهام باخدا خوب است، کار خلافی هم انجام نداده و نمیدهم، ضمن اینکه اینقدر وقت کم دارم که به کارهای روزمرهام هم نمیرسم، پس چرا وقتم را برای انجام امور عبادی صرف کنم؟
نظیر این امور بسیارند و ما بهصورت روزمره و در طول زندگی با آنها مواجه شده و میشویم. کلنجار رفتن با درون، مسئلهای است که سالهای سال با آن دستوپنجه نرم کرده و میکنیم، درونی که نمیدانیم ماهیتش چیست، ولی در هر موردی که میخواهیم عملی انجام دهیم، غوغا به پا میکند. مسئلهای که حافظ شیرینسخن (792-726 ه.ق) هم به آن اعتقاد دارد و آن را اینگونه بیان میکند:
در اندرون من خستهدل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
با کلنجار رفتن با درون بعضاً پیروز میدان بودهایم و گاهی اوقات هم اسیر آن شدهایم و از اثرات و نتایج مثبت و منفی که به همراه داشته و دارد، برخوردار شدهایم و میشویم.
بسیاری از ما انسانها برخی قوانین هستی و بعضی رموز زندگی را تا سالهای پایانی عمر درنمییابیم و از آن مطلع نمیشویم، بعضاً تنها زمانی ممکن است متوجه شویم که دیگر گرد پیری چهرهمان را سفید کرده و فرصت زیادی نداریم، اگر به مسئله عمیق شویم و علت را جویا گردیم، درمییابیم که زندگیمان بر اساس نگرشمان شکل میگیرد. مسئله پرواضح است که اکثر انسانهای عصر حاضر ازجمله من و شما بر اساس قواعد، اصول، مناسبات مادی و محاسبات دنیایی عمل کرده و میکنیم که درنتیجه رنج را برایمان به همراه میآورد. عارفی 2500 سال قبل از میلاد آرزوها، خواستهها و امیال دنیوی را مانع رسیدن به آزادگی و راحتی و آزادی میداند و میگوید: «آزادی در بی آرزویی است».
زمانی که میگوییم مثلاً دو میلیون درآمدم هست از این مبلغ کرایهخانه باید بدهم، خرج تحصیل بچهها، هزینههای روزمره و دیگر پولی باقی نمیماند که به انفاق و صدقه برسد، قانون هستی به ما میگوید اگر طالب گشایش در کار و زندگی هستیم و اگر میخواهیم درآمدمان افزون یابد از همین دو میلیون درآمدی که داریم، بخشی از آن را انفاق کنیم، در غیر این صورت همیشه و در همه حال در تنگنا و سختی به سر خواهیم برد. شاید با بخشش ده درصد از درآمد برای انجام امور خیر سرمان سوت بکشد، ولی بدون ترس اگر این انفاق اتفاق بیفتد، خیروبرکت وارد زندگیمان میشود و بعضاً چندین برابر مبلغ انفاق کرده به زندگیمان بازمیگردد.
شیخ اجل سعدی شیراز در همین زمینه چه زیبا سخن میراند و میگوید: اگر بزرگی و منزلت میخواهی باید دانه بیفشانی و بخشندگی کنی که آن کنایه از افزونی مالومنال است.
بزرگی بایدت بخشندگی کن که دانه تا نیفشانی، نروید
حتماً کموبیش نام فرد یا افرادی که دارایی خود را صرف امور خیر کرده و میکنند، شنیدهاید و بارها تصاویرشان را از تلویزیون دیدهاید.
از بیل گیتس (1955 م) بنیانگذار مایکروسافت که بنیاد خیریهاش به نیازمندان کشورهای مختلف دنیا کمک مالی میکند تا رونالدو (1985 م)؛ بازیکن پرتغالی تیم فوتبال رئال مادرید که بخشی از درآمدش را صرف کمکهای انسان دوستانه میکند و از حاج حسین آقای ملک (1351-1250 ه.ش) که میلیاردها تومان از ثروتش را برای ساخت موزه و کتابخانه و اهداء هزاران متر زمین برای ساخت خانه برای فرهنگیان و محرومان و ساخت پارک و انجام کارهای خیرخواهانه اختصاص داد تا افراد دیگری که چندان معروف نیستند، ولی در جایجای دنیا برای خیرخواهی و کمک به همنوعان خود کمکهای مؤثر مالی و معنوی را انجام میدهند، همه و همه از این قانون بخشش که یکی از مهمترین قوانین هستی است، تبعیت میکنند. اگر به قانون ساری و جاری و بدون برو برگرد بخشش که یکی از قوانین هستی است، عمل نماییم، شک نکنیم که نهتنها هیچگاه دچار تنگنای مادی نمیشویم و گشادگی در رزق و روزیمان نمایان میگردد و مشکلات اینچنینیمان رفع میشود، بلکه ندای درونیمان هم با ما کلنجار نمیرود.
مطلب بعدی که جدا از صدقه دادن و بخشش کردن است، صرف وقت و انرژی و حوصله برای انجام دادن کاری خیر و شاد کردن و نشاندن لبخند بر لبان
نیازمندان است.
زمانی که من و شما فکر میکنیم اصلاً فرصتی برای انجام کمک یا خدمتی به کسی نداریم و وقتمان کاملاً پر است، قانون هستی پیام میدهد که از کار و وقت و انرژی خود باید بزنی و برای رفع مشکل و خوشحال کردن اینوآن کاری انجام بدهی. مطلبی که ماهاتما گاندی هم آن را اینگونه بیان میکند: «تا آنجایی که میتوانی بهترین فرد باش در حقیقت این هدف تمام آرمانها است». اگر به این کلام گوش فرا دهیم و چنین کنیم، بهجز اینکه نتایج عمل نیکی که انجام دادهایم وارد زندگیمان میشود، وقتمان هم برکت پیدا میکند و بعضاً وقت اضافه هم میآوریم.
دیگر قانون هستی که با دو قانون قبلی کمی تفاوت دارد، صرف وقت برای انجام فرایض دینی و مذهبی است، اگر خوب به زندگیمان دقت کنیم، متوجه میشویم هر انسان نیاز به کشف حقیقت و ارتباط با آفرینندهاش دارد.
همانگونه که من و شما بعضاً وقتمان را صرف امور دنیوی میکنیم با این دیدگاه که دیگر وقتی برای پرداختن به امور معنوی نداریم، باید مطمئن باشیم روزی یا روزهایی میآید که اسیر رنج و سختی و مشقت و عدم آرامش میشویم. اگر طالب رهایی از غم و غصه و درد هستیم، باید به خودمان کمک کنیم تا حقیقت را درک نماییم، پایبند معنویات شویم و به قوانین هستی بیشازپیش پی ببریم و آفرینندۀ جهان را بهتر بشناسیم، مسئلهای که هاتف اصفهانی (نیمۀ نخست قرن دوازدهم-1198 ه.ق) هم اینگونه زیبا به آن تأکید میکند:
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحـــده لا الـــه الا هـــو
تنها با رعایت این سه قانون و دیگر قوانین است که میتوانیم هستی را لمس کنیم و با قوانین آن همسو شویم و زندگی راحت و دلنشینی را برای خود رقم بزنیم و به خواستههایمان نائل آییم، در چنین شرایطی است که با فراغ بال و بدون مواجهه شدن با مشکل میتوانیم به امورات زندگیمان برسیم و وقت هم کم نیاوریم.
سه قانون فوق که در بالا اشاره شد، تنها از دهها و صدها قانون مشابه حاکم برجهان هستی است که کموبیش با آنها آشنا بوده و هستیم، ولی بهمرور بنا به مقتضیات زمان و مکان آنها یا به گوشۀ کوچکی از ذهنمان راندهشده و یا بهکلی محو گردیده است و این بدین معناست که دور شدن از آنها حاصلی جز کلنجار رفتن با خود در تمامی روزها و سالهای عمر نداریم؛ بهعبارتدیگر همان ندای درونی است که مرتباً با غوغاهایی که میکند، ذهنمان را اشغال میسازد و ما را وادار میکند که از زندگیمان شکایت کنیم و مرتباً بنالیم که فرصتمان در زندگی روزمره کم است، انرژی جسمیمان چندان مناسب نیست، درآمدمان ناچیز است، هزینههایمان زیاد است و...، شکی نیست که به وجود آمدن چنین حالاتی پیامی به دنبال دارد، پیام عدم شناخت خود، دور شدن از حقیقت، پیروی نکردن از قوانین کائنات که خواهناخواه و بهمرورزمان خود را به دردسر میاندازیم و رنجمان را
دوچندان میکنیم.
هیچگاه فراموش نکنیم که قوانین هستی ابتدا بر پایۀ شناخت بناشده، شناخت همان خودشناسی است و خودشناسی همان معرفت است. مطلبی که مولا علی (ع) آن را بهترین حکمتها میداند و میفرماید:
أفضَلُ الحِكمَةِ مَعرِفَةُ الإنسانِ نَفسَهُ
برترین حکمت این است که انسان خود را بشناسد
زمانی که دریابیم شناخت چیست، پی به فلسفۀ هستی میبریم و اینکه که هستیم؟ برای چه آمدهایم؟ و به کجا میرویم؟ با شناخت قوانینی که بر این مبنا وضعشدهاند، این آگاهی حاصل میشود که در طول عمر دوروزه همواره بایستی از جسم و جان و اندیشه و آگاهی و وقت و درآمدمان به نحو درست و هوشمندانه استفاده کنیم تا برکات آن به زندگیمان بازگردد و زندگی توأم با آرامشی را سپری نماییم.
اگر عمل و اندیشهای که باید در نوجوانی و جوانی با آنها آشنا شده باشیم، ولی با سپری شدن عمر همچنان از آنها غافل ماندهایم را کماکان ادامه دهیم، شک نکنیم که پایان خوبی نداشته و چارهای جز تحمل و رنج و سختی و مشقت و مرارت و عجز و بیچارگی چیزی نخواهیم داشت، مسئلهای که عمرمان را به تباهی و نیستی هدایت میکند. مطلبی که عارف بزرگ ایرانی شیخ عطار نیشابوری (618-540 ه.ق) اینگونه زیبا به آن اشارهکرده است:
ایدریغا نیست از کس یاریم عمر ضایع گشت در بیکاریم
چون توانستم ندانستم، چه سود چون بدانستم، توانستم نبود
این زمان جز عجز و جز بیچارگی می ندارم چارۀ یکبارگی
سفر درونی
سخنرانی خانم شری ماتاجی نیرمالادوی
صلح زیبایی و شکوه هستی در درون ما نهفته است. اقیانوسی از همۀ آنها وجود دارد که ما نمیتوانیم آنها را در خارج ببینیم و باید به درون سفر کنیم؛ چیزی که شما در حالت مدیتیشن در جستجوی آن هستید و از آن لذت میبرید. درست مثل موقعی که تشنهاید و سعی میکنید برای فرونشاندن تشنگیتان به سمت رودخانه یا اقیانوس بروید، حتی اگر اقیانوس نتواند به شما آب شیرین عرضه دارد.
چطور چیزهایی که در اطراف پراکندهاند، میتوانند به شما این احساس را بدهند که آنچه میخواهید در درون خودتان است و سعی دارید آن را در خارج و جایی که وجود ندارد،
جستجو کنید.
خیلی ساده است. همۀ آنها متعلق به خودتان است. آنها درون خود ما و کاملاً در وجودمان هستند. ازآنجاکه شما در جستجوی شادی در بیرون میباشید، مثلاً جویای لذتِ به دست آوردن بخشی از قدرتهای جهانی یا مالکیتهای دنیوی هستید، باید درست برخلاف جهت قبل حرکت کنید و پروژۀ سفر به درونتان را اجرا نمایید.
سعی کنید مدیتیشن نمایید. بیشتر مدیتیشن کنید تا به هستی درونتان برسید. این «هستی درون»، اقیانوس وسیعی از شادیهاست که در درون هرکدام از ما جریان دارد. فوران نورها است. فوران زیبایی درون هر انسانی موجود است؛ لذا برای رسیدن به آن باید به درون خودتان حرکت کنید و آنچه را علیه و مانع سفر شماست، کنار بگذارید.
شما باید از لذت عشق سیراب شوید. وقتیکه مدیتیشن میکنید، دارید یک سفر شخصی را بهطرف خداوند تجربه میکنید. هنگامیکه به آنجا برسید، حالت اتصال به جمع را درمییابید، ولی قبل از آن یک سفر انفرادی مطلقاً درونی خواهید داشت. در طول سفر هیچکس با شما خویشاوند نیست. هیچکس دوست شما نیست. شما مطلقاً تنها هستید. شما ناگزیرید سفر درونیتان را بهتنهایی انجام دهید. در حالت مدیتیشن، شما کاملاً تنها هستید، هیچکس آنجا نیست؛ ولی بهمحض اینکه به آن اقیانوس وارد شوید، تمام جهان با شما خویشاوند و فامیل میشوند. تمام جهان عرصۀ ابراز وجودتان میگردد. همۀ کودکان فرزندانتان میشوند و با تمام مردم با یک باور و درک یکسان رفتار خواهید کرد.
وقتیکه به درون سیر کنید و به دنبال حقیقت بگردید، آنوقت رشد و توسعۀ معنوی همهجانبه رخ خواهد داد. در آنجا آرامش، صلح و سروری بینهایت با شما همراه خواهد شد.
لازم نیست که وقت زیادی برای مدیتیشن صرف کنید؛ بلکه هر میزان وقتی را که میگذارید و هر آنچه به دست میآورید، باید اثر خود را در خارج نشان دهد و بگوید که شما چگونه پرتوافشانی میکنید و آنها را به دیگران منتقل میسازید؛ زیرا شادیای را که از طریق مدیتیشن به دست میآورید، باید پخش، توزیع و عطا شود. باید نشان داده شود. باید در هستی شما بهعنوان پرتو نوری که از هر چراغ روشن کسب کردهاید، جریان یابد.
به هر عمقی که در درون خود برسید، به همان ترتیب نورتان به اطراف درست مانند عمل و عکسالعمل منعکس میشود. هرچقدر عمیقتر فروروید، انعکاس تشعشعات بیشتر و بیشتر خواهد شد.
آیا میدانید که اقیانوسی از عشق در درونتان وجود دارد؟ هرگاه که شما به عمق خود برسید، سرشار از عشق میشوید. آنگاه جریان زندگی تغییر میکند. شما به انسانی باهوش تبدیل نمیشوید. خیلی فعال و پرتحرک نمیگردید، ولی تمام وجودتان مملو از عشق میشود. این عشق، مایۀ رضایت کامل درونیتان میگردد.
اینکه کسی شما را دوست داشته باشد و یا نداشته باشد، برایتان مهم نیست. شما به این بخش توجه نمیکنید. آنچه از این عشق میبینید، میزان لذتی است که از آن میبرید و آن اقیانوس عظیمی از عشق است. حقیقت بهصورت تمام و کمال آنجا وجود دارد. حقیقت همان دانش و همان عشق است.
بارها پیشآمده که مردم میگویند، سر من کلاه گذاشتهشده است. من قبول دارم، ولی هیچ درکی از مفهوم این تقلبها ندارم. من عشق عظیمی درون خود دارم و نمیدانم چطور آن را برای شما بیان کنم؛ ولی تأثیر آن را میبینید. هر انسانی میتواند آن را حس کند. شما ممکن است بهمراتب بالایی رسیده و خیلی باهوش باشید و پول زیادی به دست آورید؛ هرچه که باشد، اهمیتی ندارد. آنچه اهمیت دارد، این است که شما مورد عشق و علاقه هستید. من هیچ ایدۀ دیگری غیرازاین مطرح نکردهام. وقتی شما در این جریان عشق قرار میگیرید، ممکن است بعضیها از این حالت شما بهرهبرداری کنند، ولی اهمیتی ندارد. هر کاری که بکنند، چنانچه دارای این عشق الهی باشید، رضایت را همچنان در درون خود دارید. شما به این مسائل اهمیتی نمیدهید و رنج نمیکشید؛ چراکه همه را دوست دارید. آنگاه به رضایت درونی میرسید و دیگر از کارهای دیگران تأثیر نمیپذیرید؛ حتی اینکه آنها میخواهند از شما بهرهبرداری کنند، نگرانتان نمیسازد و مشکلاتی که برایتان ایجاد میکنند، شما را رنج نمیدهد. تمام توانمندیهایتان بهصورت خودکار خود را نشان میدهند.
برای هر یوگی، عشق امری طبیعی است. گاهی ممکن است دیگران با خشونت با شما رفتار کنند. آنها نکتۀ اصلی را فراموش کرده و اصل را گمکردهاند. کافی است شما بامحبت و عشق پاک مسائل را ببینید. آنگاه میفهمید که دلیل اشتباه آن فرد چیست، ولی اینها باعث ناراحتی شما نمیشود و تدریجاً کارها خودبهخود درست میشوند.
شما اقیانوسی از احساسات پاک هستید و هنگامیکه قدرتهای درونیتان بروز میکند و به این اقیانوس درونی دست مییابید، دیگر هیچچیزی نمیتواند شما را نگران کند. آنچه لازم و ضروری است، این است که آیا میتوانید عشق دیگران را حس کنید. درست همانطور که یک بچه را میبینید و احساس خوبی دارید، به همین صورت آیا میتوانید در دیگران هم آن را حس کنید. آیا آنها شبیه بچهها هستند؟ آیا مثل کودکان بیگناهاند؟ حال من این موضوع که پاکی و بیگناهی، خود نشان محبت و عشق است را
بیان میکنم.
آنهایی که دارای این گوهر بیگناهی و پاکیزگی درون خود هستند، تمامی قابلیتهای عشق را میدانند. شما فکر میکنید که اگر خیلی باهوش باشید و پاسخ دیگران را بدهید، میتوانید آنها را اصلاح کنید. نه اینطور نیست. این روش مناسبی نیست. اگر محبت داشته باشید و عشق بورزید، میتوانید انسانها را بیآنکه چیزی در این مورد به آنها بگویید، اصلاح کنید؛ زیرا عشق یک آگاهی متعالی است. عشق تمام روشهای صحیح را به شما میآموزد و کارها را اصلاح میکند. تمامکارها درست میشوند، بله این معجزۀ عشق است. نشاندهندۀ این است که عشق توانسته در مسیر خود بهدرستی اثر کند. عشق یک فرآیند مرده نیست. گاهی حتی موجب تعجب خود من میشود که چطور کار میکند و همهچیز بهدرستی در جای خود قرار میگیرد. حال به دلیل اینکه خداوند عاشق شماست، عشق او سبب این معجزات میگردد. عشق خداوند میتواند برای شما هر کاری انجام دهد. این درخواست عشق است. باید بگویید من همه را میبخشم، من همه را دوست دارم، من به همه اعتماد دارم. بعضیها در ابتدای راه گم میشوند، ولی من ایماندارم آنها تغییر کرده و اصلاح خواهند شد. آنها تردید کرده که چطور میتوان همه را بخشید یا دوست داشت یا به آنها اعتماد کرد، ولی همچنان که در یوگا پیش بروند، این عشق را دریافته و باور خواهند کرد.
وقتیکه مدیتیشن میکنید، خود را خواهید شناخت و احساس میکنید که پر از عشق شدهاید؛ ولی اگر شروع به فکرهای بیهوده بکنید، مانند اینکه آن شخص خیلی بد است و من از او بدم میآید یا مثلاً من باید فلان شیء تزئینی را بخرم یا اینکه فلان ماشین را داشته باشم، آنوقت معلوم میشود که هنوز به مرحلۀ عشق ورزیدن نرسیدهاید، ولی اگر عشق بورزید، هر چه لازم داشته باشید، برایتان
مهیا میشود.
اولازهمه باید به خودتان با عشقی خالص و پاک بدون هرگونه منیت و خودخواهی عشق بورزید. عشق به خود تنها از راه پاکسازی و تزکیۀ نفس پدید میآید. گاهی خودتان را با اعمال و افکارتان شناسایی میکنید؛ اما در نور عشق درمییابید که آنها خود حقیقیتان نبودهاند. عشق ایدهای کامل در مورد خودتان به شما ارائه میدهد. من چه هستم؟ چه مشکلاتی دارم؟ چرا این مشکلات را ایجاد میکنم؟ چرا اسیر و درگیر مسائل میشوم؟ سپس از این نور قدرتمندی که درون عشق وجود دارد، شگفتزده میشوید. نوری که همان حقیقت و دانش است.
در جهان، هیچ فردی را که هنوز به خودآگاهی نرسیده، نمیتوان ملامت کرد؛ زیرا آنها هیچ نور و دانشی درون خود ندارند. آنها نه میتوانند خودشان را ببینند و نه دیگران را، پس فایدۀ سرزنش کردنشان چیست. باید حتیالامکان به آنها کمک کنیم که خودآگاهیشان را بیابند.
ما باید درک کنیم که در این دورۀ «کالی یوگا» جهان در گمراهی عظیمی غرقشده و این کار وظیفهای بس دشوار میباشد،باید سعی کنیم هر چه انجام می دهیم با آگاهی باشد و بیاموزیم که تنها با جریان عشق
حرکت کنیم.
بعضیها برای پنج یا شش هفته یا چند ماه مدیتیشن انجام میدهند و از آن لذت میبرند، ولی دوباره بهجای اول برمیگردند و یا رشدی نمیکنند. مدیتیشن برای آنها کمکم حکم روزمرگی پیدا میکند، بدون اینکه بهدرستی در هستی خود عمیق شوند؛ اما اگر شروع کنید به دادن این خودآگاهی به دیگران، بهتدریج در هستی خود عمیق میشوید. شما باید این لذت و عشق را با سایرین به اشتراک بگذارید و نخواهید آن را فقط برای خود نگهدارید. شما باید برای یوگا کارکنید و دانستههای خود را به دیگران منتقل سازید؛ در غیر این صورت هرگز رشد نخواهید کرد.
با ژرفا و عمق، شروع به فکر کردن دربارۀ دیگرانی که در کنارمان هستند، میکنیم؛ نهفقط به خودمان. یک باور متداول وجود دارد که وقتی به خودآگاهی رسیدیم، باید کامل شویم. اینگونه نیست. ما باید روی خود کارکنیم و این خودآگاهی را با انتشار آن در خودمان تثبیت کنیم. ما نباید آن را سرسری بگیریم. عمق یک یوگی با میزان شادی و لذتی که در درون خود دارد و با اشتیاق او برای دادن خودآگاهی به دیگران، اندازهگیری میشود.
اگر ما آرزویی قوی برای تعالی نداشته باشیم، نمیتوانیم رشد کنیم. در مدیتیشن صبح هنگام باید آنچه آرزویمان است را بگوییم. هدفمان چیست؟ تمامی فعالیتهای ذهنی باید برای این هدف تسلیم شوند. این آرزو ممکن است در پیله و لفاف «مال من بودن» محدود شود و درنتیجۀ آن باید در رشدمان دچار تردید شویم. باید آرزو و هدفی پاک داشته باشیم. آرزوهایی که داریم شاید برای بستگانمان باشد که درمان شوند یا خودآگاهی بگیرند، ولی بسیار مهم است که نسبت به آنها شاهد باشیم و آنها را مانند هر شخص دیگری ببینیم؛ بنابراین باید آرزوهای خود را وسیع و نامحدود بگردانیم و آنها را محدود به خود و وابستگانمان نکنیم.
باید تنها یک آرزوی پاک داشته باشیم. آیا من تبدیل به انسان والا شدهام؟ آیا به نهایتم رسیدهام؟ آرزوهای دیگر را رها کنید. آنگاه شما میتوانید فقط نورافشانی کنید و اینگونه آرزوی پاک درونتان وسعت میگیرد؛ اما اگر توجهتان تنها به خودتان و متعلقاتتان باشد، نورتان پنهان میگردد. هیچ نوری منتشر نخواهد شد.
بدون آرزو این جهان خلق نمیگردید. آرزوی خلقت یکی شدنتان با خداوند و رسیدن به آن وحدت و یگانگی است. این چیزی است که همه ما باید به آن برسیم. خداوند شما را مورد رحمت قرار دهد.